اگر براي يك عمل يا رفتاري، دليل بر نفي و اثبات آن وجود نداشته باشد از نظر عقلي، نبود دليل به معناي آن نيست كه آن عمل و يا رفتار غيرمشروع است؛ برپايي مجالس در ايام ميلاد پيامبر اكرم (صلوات الله عليه) و بزرگان دين، يا برپايي مجالس عزا به ويژه در سال گشت شهداي كربلا، از مواردي است كه مي تواند مصداق اين قاعده قرار گيرد. در عين حال ما درباره مراسم عزاداري به بررسي قرآن و سنت مي پردازيم تا اثبات يا نفي آن روشن شود.
شايد در اذهان بسياري اين جمله پيدا شود كه آيا قرآن كريم خود جامع تمامي احكام و معارف و منبع شناخت دين مي باشد از عزاداري وسوگواري سخن گفته است.
در قرآن كريم آياتي وجود دارد كه مشروعيت، بلكه رجحان عزاداري و اقسام آن را اثبات مي كند. در اينجا به چند نمونه اشاره مي كنيم:
«لايحب الله الجهر بالسوء من القول الا من ظلم»[1] خداوند متعال فرياد زدن به بدگويي را دوست ندارد جز براي كساني كه مورد ستم واقع شده اند.
هرچند ظلم و ستم داراي اقسام و مراتبي است، مانند: ظلم به نفس،ظلم به يتيمان، و... اما بزرگترين ظلم، آن است كه به حقوقي كه خداوند براي برخي از افراد قرار داده است تجاوز شود؛ به عبارت ديگر، خداوند براي برخي افراد حقي قرار داده و آن حق ولايت و امامت است.
«انما وليكم الله و رسوله والذين آمنوا الذين يقيمون الصلوة و يؤتون الزكوة و هم راكعون»[2]: ولي شما، تنها خدا و پيامبر اوست و كساني كه ايمان آورده اند همان كساني كه نماز برپا مي دارند و در حال ركوع زكات مي دهند.
بي ترديد امام حسين(عليه السلام) يكي از كساني كه خداوند متعال حق ولايت و حاكميت براي ايشان قرار داده است و يزيد و يزيديان جزو طاغوت اند و غاصب حاكميت الهي، و لذا نبايد مسلمانان اطاعت آنان را قبول كنند. بر طبق آيه كريمه، بايد فرياد برآورد و به افشاگري و بدگويي آشكار و رسوايي ستمگران پرداخت و چهره كثيف و زشت آنان را روشن نمود.[3]
«قل لااسئلكم عليه اجرا الا المودة في القربي...»[4]: بگو به ازاي آن از شما پاداشي نمي خواهم مگر دوستي با خويشاوندان...».
قرآن كريم دوستي خاندان پيامبر (صلوات الله عليه) را بر امت اسلامي فرض دانسته و محبت آنان را پاداش زحمات طاقت فرساي پيامبر در راه تبليغ رسالت قرار داده است، و اين خود حكايت از عظمت رسالت آن حضرت و بزرگي پاداش مقرر بر آن دارد. امام رضا (عليه السلام) به پسر شعيب فرمود: «اگر دوست مي داري كه هم نشين ما، در بهشت برين باشي در غم و اندوه ما اندوهناك، و در شادي ما شادمان باش و ولايت ما را بپذير، چه آنكه اگر كسي سنگي را دوست بدارد در روز قيامت با آن محشور مي شود.» از اين رو مودت اهل بيت كه همانا پاداش ابلاغ رسالت خاتم پيامبران است طلب مي كند تا با آن زبان گفتار و كردار، اشك و اندوه، مرثيه سرايي و لعن و نفرين، بر قاتلان آنان، در سوگ آنان اندوهناك بود.[5]
«و من يعظم شعائر الله من تقوي القوب»[6]: هركس شعاير خدا را بزرگ دارد در حقيقت خاكي از پاكي دل اوست.
شعائر در لغت به معناي «ملامت» آمده است. «شعاير» از شعار يعني علامت، و نيز به معناي ندا نيز آمده است. در مصداق شعاير اختلاف است؛ برخي گفته اند: شعاير، قرباني حج است كه علامت گذاري شده است و نيز گفته اند: شعاير شامل تمام مناسك و اعمال حج است. شعاير در جاي ديگر به معناي نشانه هاي دين و طاعت خداوند بزرگ است. آنچه در روايات بدان اشاره شد از مصاديق كامل شعائر الهي به شمار مي آيد. بنابراين مقصود از شعاير الهي، بزرگداشت نشانه هاي دين و طاعت خداوند و آيين ابراهيمي است كه در اسلام تبلور نموده است.
به طور عموم مي توان استفاده نمود كه هر زمان، يا در هر مكان، فعل يا عملي كه ياد خدا و زمينه تقوي و رشد معنوي و روحي را فراهم آورد در صورتي كه در چهارچوب قوانين و دستورات اسلام قرار داشته باشد جزو شعاير الهي به شمار مي رود. همانند: نماز، روزه و... .[7]
بنابراين مي توان گفت كه: عزاداري نيز از بارزترين نشانه هاي شعاير اسلام است؛ چراكه در اين مراسم جز فراگيري مسايل دين و يادآوري شهامت ها و ايثارگري هاي شهيدان بزرگ اسلام، سخن ديگر طرح نشده و سخن از دشمني با دشمنان خدا و دوستي با دوستان خدا گفته مي شود. پس چگونه مي توان گفت، برپايي مجالس براي كساني كه در راه خدا و گسترش دين او شهيد شده و جانبازي نمودند از شعاير الهي به شمار نمي آيد؟
«يا اسفا علي يوسف وابيضت عيناه من الحزن فهو كظيم»[8]: اي دريغ بر يوسف و در حالي كه اندوه خود را فرو مي خورد، چشمانش از اندوه سپيد شد.
حضرت يعقوب در جدايي فرزند خود دچار حزن و اندوه فراواني گشت به طوري كه ساليان درازي در غم يوسف اشك ريخت تا ديدگانش سفيد شد و بينايي خود را از دست داد. فرزندان يعقوب، يعني برادران يوسف از بسياري اندوه و حزن پدر به ستوه آمده و گفتند: «به خدا سوگند كه پيوسته يوسف را ياد مي كني تا بيمار شوي يا هلاك گردي»[9]
اين آيات گريه طولاني حضرت يعقوب را از ويژگي هاي مهم زندگي آن حضرت ياد كرده، چنان كه برخي روايات نيز گريه فراوان يعقوب را به عنوان ويژگي خوب ايشان قلمداد نموده است. زمخشري روايت كرده است كه حضرت يوسف (عليه السلام) از جبرئيل مدت اندوه و گريه پدر را جويا شد؛ پاسخ داد: «هفتاد سال به طول انجاميد» و درباره پاداش گريه او سؤال كرد. پاسخ داد: «گريه او پاداش هفتاد شهيد دارد.»
از آيه اي كه بدان اشاره شد چنين مي توان نيتجه گرفت، گريه و اندوه هرچند ساليان درازي طول بكشد مانع ندارد بلكه مشروع و از ويژگي هاي مثبت به شمار مي آيد.[10]
مؤيد آنچه گفته شد تمسك و استدلال امام سجاد (عليه السلام) است كه در پاسخ به كساني كه به گريه آن حضرت، اعتراض مي كردند فرمود: «مگر شما از گريه و عزاداري يعقوب اطلاع نداريد؟ او ساليان طولاني در فراق يوسف گريست تا بينايي خود را از دست داد، در صورتي كه فرزندش حيات داشت و تنها از جلو چشمانش ناپديد شده بود، اما من با چشمان خودم ديدم كه پدرم و 17 تن از اهل بيت پيامبر را شهيد و سرشان را از تن جدا نمودند.»[11]
با نظري به آيات و روايات مزبور به راحتي مي توان استنباط كرد، برپايي مجالس عزا و اقسام گوناگون عزاداري نه تنها با قرآن مخالفت و ناسازگاري ندارد بلكه از مصاديق شعاير الهي، مودت اهل بيت و مبارزه با ظلم و ستم مي باشد.
ممكن است كسي اشكال كند كه اين آيات مخصوص به موارد خاص است و هيچ ربطي به عزاداري هاي ياد شده ندارد و ارتباط آن با آيات روشن نيست. در پاسخ بايد گفت: قرآن كتابي است كه دستورات آن مخصوص يك عصر و زمان خاص نيست، اگر در آغاز نزول موارد ويژه اي را نقل و بر موارد خاص منطبق شده به معناي آن نيست كه مخصوص آن عصر يا آن مردم مي باشد، از اين رو علما گفته اند: حكم آيات را نمي توان منحصر به همان مورد ذكر شده در آيه نمود، و هرجا موضوع آن محقق شود حكم نيز مترتب مي گردد، چنانكه در بسياري از احكام و موضوعاتي كه پس از صدر اسلام پديد آمده، مراجعه به آيات گوناگون، زمينه استدلال شده است. نظير اثبات حجيت اجماع به آيه 115 سوره نساء، صرف نظر از اينكه، از آيه مورد اشاره ، مسأله اجماع را مي توان استنباط كرد يا نه، به طور يقين مي توان گفت: در زمان نزول آيه، مسأله اي به نام اجماع وجود نداشته است بلكه در زمان هاي بعدي به آن استدلال شده است. بر همين منوال مي توان نمونه هاي بسياري را جست و جود كرد كه در آنها به آياتي اين چنين استدلال شده است.
در مسأله عزاداري نيز با توجه به ويژگي هايي كه براي آن يادآوري شد به خوبي روشن مي شود كه عزاداري تا آن حدي كه با اصول كلي اسلام و دستورات صريح آن مخالف نباشد، از مصاديق روشن اين آيات به شمار مي آيد.[12]
روايت امر كننده به عزاداري در منابع شيعه
در روايات شيعه عزاداري مستحب است. در اين بخش، نظري بر اين روايات مي اندازيم.
1- امام موسي بن جعفر(عليه السلام) فرمودند: «هرگاه مؤمني از دنيا برود، فرشتگان و جايگاهي كه در آنجا خدا را عبادت كرده و درهاي آسمان كه اعمال وي از آن بالا رفته است بر او مي گريند و شكافي در اسلام پديدار مي گردد كه چيزي نمي تواند آن را پر كند؛ چراكه مؤمنان همانند ديوار اطراف شهر و نگهبان اسلامند.»[13]
2- امام صادق(عليه السلام) فرمودند: «هنگام ماتم و عزا، بانوان براي اشك ريختن نياز به شيون و زاري دارند، اما شايسته نيست سخنان بيهوده و باطل بگويند، و بايد با فرا رسيدن شب، نوحه گريه و فرياد را رها سازند، تا فرشتگان آزار نبينند.»[14]
3- امام صادق(عليه السلام) فرمودند: «هر گريه اي در مصايب مكروه است مگر گريه بر امام حسين(عليه السلام)».[15]
4- امام رضا(عليه السلام) فرمود: «اگر خواستي بر كسي گريه كني براي حسين بن علي(عليه السلام) گريه كن، چراكه او را مانند گوسفند ذبح كردند... اين مصيبت آن چنان بزرگ است كه آسمانها و زمين در شهادتش گريستند. روز عاشورا، اشك چشمان ما را روان ساخت و عزيزان ما را خوار كرد و سرزمين كربلا تا روز قيامت براي ما، سخت و بلا به جاي گذاشت، پس بايستي گريه كنندگان بر مثل حسين (عليه السلام) گريه كنند و بدانيد كه گريستن بر حسين(عليه السلام) گناهان بزرگ را مي ريزد و انسان را پاك مي كند.»[16]
5- پيامبر(صلوات الله عليه) فرمودند: «هر چشمي در قيامت گريان است جز چشمي كه بر حسين(عليه السلام) گريه كند، آن چشم هميشه خندان و به نعمت هاي بهشتي بشارت داده مي شود.»[17]
6- امام رضا(عليه السلام) فرمودند: «كسي كه مصيبت هايي را كه بر ما وارد شده به ياد آورد و بر آن گريه كند، در قيامت همراه ما خواهد بود، كسي كه به ياد مصايب ما گريه كند و ديگران را بگرياند، چشمان او روزي كه همه چشمها گريانند، گريان نخواهد بود، و كسي كه در جلسه اي بنشيند كه در آن جلسه امر ما احياء و برپا داشته مي شود، دل او روزي كه دلها مي ميرد، زنده مي شود و نمي ميرد.»[18]
1- احاديث ياد شده متواتر و به نقل از اهل بيت است. مهمترين هدف از بيان آنها، مبارزه با ستمگران بني اميه و بني عباس است به همين جهت همه را به جهاد به صورت گريه بر حسين، مديحه و زيارت ايشان ترغيب كردند، تا عمل شيطاني دشمن را كه از بين بردن نام امام حسين(عليه السلام) بود خنثي كنند. در اين صورت گريه نه تنها از باب تسليت بلكه مبارزه با دشمن و مجاهدت است.
2- احاديث، مختص به زمان خاصي نيست، كه بگوييم، حالا عنوان مجاهدت را صدق نمي كند بلكه انحصار به مورد خاصي نيست و استفاده اطلاق و شمول مي شود.
3- امروزه بني اميه و بني عباس نيست اما چهره باطل بسيار ديگري از جمله صهيونيست و استكبار جهاني در اسلام نفوذ كرده و بر عليه او تلاش مي كند.
4- به علت عقيده به لزوم محبت اهل بيت، عزاداري خود، نوعي ابراز محبت است هرچند مسأله مجاهدت را هم دربردارد.
در روايات شيعه به ظاهر رواياتي وجود دارد كه از نوحه سرايي جلوگيري كرده است كه مختصراً آنها را بيان مي كنيم.
1- امام باقر (عليه السلام) مي فرمايند: «شديدترين مرتبه جزع، عبارت است از فرياد همراه با واي كردن، مضروب ساختن صورت و سينه، كندن موي از پيشاني و هركس گريه كند و فرياد بزند، صبر و شكيبايي را رها كرده و در غير آن راه قرار گرفته است.»[19]
2- امام صادق(عليه السلام) مي فرمايند: «رسول خدا از فرياد كشيدن و داد كشيدن و نوحه سرايي كردن و بلكه از گوش دادن به آن در مصيبت ها منع كردند».[20]
3- پيامبر اكرم(صلوات الله عليه)مي فرمايند: «پس از مرگ من هرگز صورت نخراشيد، موي خود را پريشان نسازيد، داد و فرياد نكنيد و مجلسي كه همراه داد و فرياد است نداشته باشيد.»[21]
از ويژگي هاي برجسته مؤمنان آن است كه همواره در مصايب و سختي ها، صبر و شكيبايي داشته و از جزع و فزع سخنان بيهوده و دروغ پرهيز كنند. طبق آيه ذيل:
«الذين إذا اصابتهم مصيبة قالوا انا لله و انا اليه راجعون»[22]: آنان كه چون به حادثه سخت و ناگواري دچار شوند و گويند ما به فرمان خدا آمده و به سوي او رجوع خواهيم كرد».
1- اصل برپايي مجالس در اين آيات منع شده، بلكه از اعمال منافي قضا و قدر الهي جلوگيري مي نمايد. بلكه احاديثي وجود دارد كه به نوحه سرايي تشويق نموده است. امام صادق (عليه السلام) مي فرمايند: «پاداش دادن به كساني كه مجالس روضه براي ميت برپا مي كنند اشكال ندارد» و نيز امام علي (عليه السلام) فرمودند: «بستگان ميت را به سخنان نيك دستور دهيد.» يعني نياح در صورتي كه همراه سخنان حق باشد مانعي ندارد.
2- در برخي روايات، جلوگيري نياحه توسط پيامبر (صلوات الله عليه) بيان شده در پاسخ بايد گفت: نياحه يعني گريه همراه با شيون در عصر جاهليت، نياحه براي بتان به صورت، وا حبلاء، واعزي، صورت مي گرفته كه پيامبر (صلوات الله عليه) از گفتن وا، در هنگام نوحه، جلوگيري فرمودند. بنابراين به وا گفتن كه از زمان جاهليت باقي مانده اشاره دارد.[23]
گريه و عزاداري در سيره مسلمانان از گذشته تا حال، بسيار به چشم مي خورد، كه در اين بحث فقط به موارد مشهور و قابل توجه اكتفا مي شود.
1- گريه و عزاداري زنان بني هاشم در شهادت امام حسن(عليه السلام) و امام حسين(عليه السلام): امّ بكر دختر مسعود مي گويد: «... پس از شهادت امام حسين(عليه السلام) زنان بني هاشم يك ماه مجلس روضه نوحه و عزاداري به پا داشتند.»[24]
در روايت ديگر آمده است: «هفت شبانه روز، زنان و مردان و كودكان در مدينه و مكه بر حسن بن علي (عليه السلام) گريستند.» شايد مراسم هفت كه ميان شيعيان رواج دارد برگرفته از اينگونه روايات است.
عايشه دختر سعد روايت مي كند: «زنان بني هاشم در شهادت امام حسن(عليه السلام) يك سال حداد را ترك نكردند، منظور از حداد، پوشيدن لباس اندوه و عزا و ترك زينت و آرايش است. خالد بن سرير از امام صادق(عليه السلام) پرسيد: جامه چاك دادن زن در مرگ شوهر اشكالي ندارد» آن گاه فرمود: «كفاره زدن بر صورت جز استغفار و توبه نيست. در شهادت حسين بن علي (عليه السلام) خانم هاي فاطمي گريبان پاره نموده و صورت ها را زخمي كردند و در چنين حادثه اي شايسته است كه آن طور عمل شود.»[25]
2- عزاداري ام المؤمنين ام سلمه: پس از شهادت امام حسين(عليه السلام) و 18 تن از اهل بيت(عليهم السلام) و 53 تن از ياران ايشان با حضور همسران پيامبر (صلي الله عليه وآله)، در مجلس ام سلمه مجلس عزا برپا گشت. عماد الدين ادريس قريشي در عيون الاخبار نقل مي كند: «زماني كه خبر شهادت امام حسين (عليه السلام) به ام سلمه رسيد در مجلس پيامبر (صلوات الله عليه) قبه و خيمه اي سياه برپا نمود و جامه سياه پوشيد.» عزاداري هاشميان و همسران پيامبر(صلوات الله عليه) براي مسلمانان بهترين حجت و دليل زنده نگه داشتن عزاداري هاست.[26]
3- عزاداري جابر بن عبدالله انصاري: برخي از مورخان مي نويسند: علي بن حسين (عليه السلام) و اهل بيت پس از بازگشت از شام به كربلا آمدند، در آغاز ورود به كربلا با جابر بن عبدالله انصاري روبه رو شدند، با گريه و اندوه يكديگر را ملاقات كردند. آنگاه مجلس عزاداري برپا نمودند، به گونه اي كه جگرها را مي سوزاند و چند روز به اين صورت عزاداري كردند.[27]
4- عزاداري پيامبر (صلوات الله عليه) و اصحاب ايشان براي امام حسين (عليه السلام): پيامبر (صلوات الله عليه) نسبت به حوادث و جرياني كه امت اسلامي با آن روبه رو بوده، يا پس از ايشان رو به رو مي شده اند، از راه وحي و علم الهي آگاه بوده اند و اين حقيقت را در مناسبت هاي گوناگون ابراز داشته اند. درباره امام حسين (عليه السلام) نيز چنين پيشگوييهايي از آن حضرت نقل شده است، هرگاه اندوه آن حضرت شدت مي يافت، حسين (عليه السلام) را در آغوش مي گرفت و او را به مسجد مي آورد، اشك از چشمان مباركشان جاري مي شود و تربت كربلا را به دست گرفته، كودك شيرخوار را به اصحاب نشان داده و مي فرمودند: «امتم، فرزند مرا خواهند كشت و اين خاك كربلاي اوست.» پس نحوه شهادت امام را بيان داشته و مي فرمودند: «اندوه و بلا! واي از اندوه و بلا! كربلا سرزمين اندوه و بلا!».[28]
چون ذكر بقيه موارد باعث اطناب است، فقط مواردي را كه حضرت محمد(صلوات الله عليه) در آن مكان بر امام حسين(عليه السلام) گريستند نام مي بريم:
- سوگواري پيامبر (صلوات الله عليه) در منزل ام المؤمنين عايشه.
- گريه رسول خدا در منزل عايشه.
- گريه رسول خدا در منزل حضرت علي(عليه السلام).
- گريه پيامبر خدا در هنگام مقابله با بني هاشم.
- گريه پيامبر و اصحاب به هنگام اطلاع از شهادت امام حسين (عليه السلام).
- گريه امام علي (عليه السلام) و ابن عباس در عبور از كربلا.[29]
براي تبيين نظر فقهاي اهل سنت در مورد عزاداري، چنين آمده است:
«در تشييع جنازه و در منزل ميت، نوحه، گريه، شيون، و پاره كردن گريبان مكروه است. اما گريه بدون فرياد اشكالي ندارد؛ ولي صبر و شكيبايي بهتر است.»[30]
در جاي ديگر مي نويسد: «گريه و نوحه بلند روا نيست، اما گريه اي كه از سوز قلب باشد مانعي ندارد. لباس سياه براي مردان مكروه است ولي براي خانمها اشكالي ندارد. سياه كردن گونه و دست ها، پاره كردن گريبان، زخمي كردن صورت، پريشان كردن مو، ريختن خاك بر سر، زدن بر سينه و ران و روشن كردن، آتش بر سر قبرها از رسومات دوران جاهليت بوده و باطل است.»
در فتاواي غياثيه آمده است: «شيون، زاري، فرياد زدن مكروه است و پيامبر از آن جلوگيري فرموده است. اما گريه اشكالي ندارد زيرا روايت است كه پيامبر در مرگ فرزندنش ابراهيم گريست.»[31]
عبدالرحمن الجزيري مي گويد: «از ديد مالكيه و حنفيه گريه با صدا و فرياد زدن حرام است، اما از نظر شافعيه و حنبليها، مباح و رواست، چنان كه اشك ريختن بدون صدا به اتفاق علما مباح است».[32]
سُبكي از محققان اهل سنت مي گويد: «اگر گريه براي دل سوختن بر ميت و ترس از عذاب خداوند باشد كراهت ندارد. اما اگر براي جزع و تسليم نشدن در برابر قضاي الهي باشد مكروه و يا حرام است؛ اين حكم در صورتي كه گريه با صدا باشد؛ اما بدون صدا اشكالي ندارد، و نيز از روايات چنين بدست مي آيد كه گريه پيش از مرگ جايز است، چنانكه پس از مرگ نيز مي باشد، زيرا پيامبر نزد قبر يكي از دخترانشان گريه كرند؛ هم چنين در زيارت قبر مادرشان (آمنه) همراه اصحاب گريستند.»[33]
حال كه به سخنان فقهاي اهل سنت نظري افكنديم لازم است تا سخنان فقها و علماي شيعه را هم در زمينه عزاداري مورد بررسي قرار دهيم؛ البته همانطور كه آگاهي داريد فقهاي شيعه انگشت شمار نيستند و افراد مشهور بسياري هم در اين زمينه سخني دارند اما؛ ما در اينجا فقط به چند نمونه، اشاره اجمالي مي پردازيم تا مطلب مورد نظر برايمان روشن شود و به آن بسنده مي كنيم.
مرحوم صاحب جواهر مي نويسند: «شكي نيست كه گريه بر ميت به خاطر روايات متعددي كه به حدّ تواتر معنوي رسيده و فتاواي فقها، جايز است و آن روايات عبارتند از: گريه پيامبر بر حمزه سيد الشهداء و فرزندش ابراهيم و غيرآنها، همچنين حضرت فاطمه(سلام الله عليها) بر پدر و خواهرش گريه كرد، امام سجاد(عليه السلام) بر پدر بزرگوارش گريست، به گونه اي كه حضرت فاطمه و امام سجاد (عليهم السلام) از چهار گريه كننده معروف گرديدند. نوحه سرايي در صورتي كه همراه با باطل يا دروغ نباشد جايز است و در غير اين صورت اشكال دارد.»[34]
امام خميني(رحمه الله عليه) مي فرمايد: «گريه كردن بر اموات نه تنها رواست بلكه در هنگام شدت حزن و اندوه مستحب مي باشد. ولي سخني كه باعث غضب پروردگار مي شود نگويد؛ و جايز است نوحه سرايي خواه با شعر يا با نثر، اما با اين شرط كه همراه با دروغ و محرمات ديگر نباشد. هم چنين بنا بر احتياط «واي گفتن» و بنا بر احتياط جايزسيلي زدن بر صورت، زخمي كردن، بريدن و كندن موي و فريادي كه بيرون از حدّ اعتدال باشد. هم چنين پاره كردن لباس روا نيست، جز براي پدر و برادر و در برخي از امور ياد شده، نظير بريدن موي سر توسط خانمها هنگام مصيبت، كفاره ماه رمضان و در كندن آن كفاره يمين واجب مي شود.»[35]
آيت الله خويي مي فرمايند: «احتياط واجب آن است كه در گريه بر ميت صدا را خيلي بلند نكنند، اگر زن در عزاي ميت، صورت خود را بخراشد و خونين كند يا موي خود را بكند، بنابراحتياط مستحب، يك بنده آزاد كند يا ده فقير طعام دهد و يا بپوشاند و هم چنين اگر در مرد يا زن يا فرزند، يقه يا لباس خود را پاره كند چنين است».[36]
آيت الله خامنه اي مي فرمايند: «عزاداري بر ائمه اطهار(عليهم السلام) و بزرگداشت شهادت اهل بيت (عليهم السلام)، موجب احياي ياد و نام و فرهنگ و هدف آنان است. در اثر عزاداري، چنان پيوندي ميان امام و امت شكل مي گيرد كه ديگر گذشت قرون و اعصار نمي تواند بين آنان جدايي افكند. اين مسأله، موجب نفوذ ناپذيري امت از انحرافات دشمنان مي گردد و مكتب را هم چنان سالم نگه مي دارد و تحريفات را به حداقل مي رساند از اين روست كه استعمارگران براي نابودي ملل اسلام، مي كوشند رابطه آنان را با تاريخ پرافتخار صدر اسلام قطع نمايند، تا با اين خلأ زمينه القاي فرهنگ خود را فراهم آورند. اين همه از آثار اجتماعي عزاداري است و آثار رواني و تربيتي ديگري نيز دارد.
مسأله گريه و عزاداري بر حضرت سيد الشهداء(عليه السلام) از افضل قربات است و فلسفه هاي سازنده و تربيتي متعددي دارد.»[37]
اينها فقط نمونه هاي كوچكي بود كه جهت فهم مطلب مورد نظر بيان شد.
همانطور كه ملاحظه فرموديد و گذشت، عزاداري را از ديدگاه هاي مختلف از جمله، در پرتو قرآن، در پرتو روايات شيعه چه روايات امر كننده و چه نهي كننده، در سيره مسلمانان و از ديدگاه فقهاي شيعه و سني مورد بررسي قرار داديم و نتايج بسيار خوبي هم از آن به دست آورديم. از جمله نتايج مهمي كه از مطالعه اين مباحث به دست مي آيد اين است كه عزاداري در تمام اين زمينه ها مورد اهميت افرادش واقع شده است و در ضمن بحث به بسياري از شبهات وارده پاسخ داده شده است. براي كامل كردن اين مبحث به چند سؤال كلي و مهم كه در اين زمينه مطرح شده است و تتمه بحث فلسفه عزاداري است مي پردازيم كه شايد قبلا به صورت جزئي به اين سؤالات جواب داده باشيم اما در اين جا به صورت كامل به پاسخ آنها مي پردازيم:
در پاسخ بايد گفت: اگر فقط تجديد غم و اندوه و زنده شدن خاطره كهنه باشد پسنديده نيست، اما يك عمل نمادين شناخته شده و از شعاير الهي به شمار مي رود. زيرا موجب عبرت مي شود. اگرچه كه باعث تجديد حزن و اندوه مي شود. اما در صورتي كه براي انسان اثر مثبت داشته باشد رجحان دارد. به علاوه قرآن و دعا خواندن در اين مجالس و دادن طعام خود ثواب فراواني دارد به علاوه فوايد فراواني براي نسلهاي آينده دارد.
حسين (عليه السلام) مظهر صدق، عدل، پاكي، ايثار، شجاعت و عبوديت خداست، عاشوراي حسين (عليه السلام) تجسم عشق و اخلاص و فنا در راه خدا و جهاد در راه خدمت خداست. عاشورا بهترين روش براي برافراشتن كلمه توحيد، حقيقت و راستي و سعادت است. حسين (عليه السلام) پاره تن رسول خدا(صلوات الله عليه) و نور چشم ايشان بود. پس تا هنگامي كه محبت اهل بيت در دل مؤمنان باشد هرگز سوگواري ها كهنه نخواهد شد و اندوه براي هميشگي خواهد بود.
كدام يك از حوادث تاريخ اينگونه بوده است؟ اعضاي شريفش زير سُمّ ستوران كوبيده شده و سر نازنيش بالاي نيزه شهر به شهر برده شده و اهل بيتش اسير شدند. آيا بر ما لازم نيست كه اين مصيبت سنگين را سوگواري نماييم.[38]
البته، پاسخ بسيار زيبايي كه مقام معظم رهبري در اين زمينه داده اند نيز مورد توجه بوده است؛ ايشان فرمودند: «اين سخن كه هميشه مردم تشويق به عزاداري شده و از شادي ها دور گشته اند حرف درستي نيست. ايام سال و تاريخ ما داراي ايام حزن و سرور مي باشد. از اين رو در روايات وارد شده، كه شيعيان ما در شادي ها شاد و در حزن و اندوه ها غمگين هستند. در اعيادي مثل عيد فطر، عيد قربان، عيد غدير، ميلاد امامان معصوم، بازگشت از سفر حج و زيارت، تولد اولاد، ازدواج و عروسي و بسياري موارد ديگر دستور به جشن و شادي و مراسم مهماني و اطعام داده شده است و در ايران نيز در بسياري از عيدهاي مذهبي تعطيل رسمي مي باشد. در مقابل هم در ايامي مثل شهادت بزرگان ديني- كه دردناك ترين آن تاسوعا و عاشورا است- دستور عزاداري داده شده و اين عزاداري چند جهت دارد:
1. جنبه عاطفي: كسي كه عزيزي را از دست مي دهد، ناخودآگاه حزين و غمناك است و نمي تواند غمگين نباشد.
2. جنبه سياسي: اگر اين عزاداري ها نبود، قيام خونين و روشنگر سيد الشهداء به فراموشي سپرده مي شد و چه بسا اصل قيام و شهادت آنان هم مورد تحريف و انكار قرار مي گرفت. در زمان صدر اسلام، شرايط اقتضا نكرد كه شيعيان براي حضرت زهرا(سلام الله عليها) عزاداري و نوحه خواني كنند و لذا در تاريخ برخي از مورخان مغرض، اصل شهادت حضرت را انكار كرده، حتي مي گويند: اگر محسن فاطمه شهيد شده پس قبرش كجاست؟ لابد اگر مي توانستند مي گفتند: اگر پيامبر دختري به نام فاطمه داشته و كشته شده پس قبرش كجاست؟
3. جنبه ديني: در ماه محرم با برپايي مراسم هاي عزاداري و سخنراني، مردم بيش از پيش با معارف الهي و اخلاق اسلامي آشنا مي شوند و اين عاشورا است كه دين ما را حفظ كرده است.
4. جنبه تربيتي: كودكان و نوجوانان از برپايي اين مراسم و يادآوري آن واقعه عظيم، شجاعت و ايثار و فداكاري را الهام مي گيرند.
البته لقاي الهي براي امام حسين (عليه السلام) زيباترين و باشكوه ترين چيزهاست. ولي در ايام مصيبت، حزن و اندوه امامان (عليهم السلام) از واقعه جانگداز عاشورا، نمي توانيم مسرور باشيم و قطعا دشمنان ائمه (عليهم السلام) در اين روز مسرور بودند.»[39]
پس نتيجه اينكه، حزن و اندوه در ايام عزاداري يك مسأله بسيار مهم عقيدتي سياسي است و البته بايد توجه كرد كه در فرهنگ اسلامي هميشه حزن و اندوه وجود ندارد بلكه شادي هم هست و اگر در جامعه اي به اين مسأله شادي توجه نمي شود اين به اسلام ربطي ندارد بلكه مشكل از برنامه هاي جامعه است و اشكال از فرهنگ اسلام نيست.
انسان موجودي است كه داراي احساس و عواطف است كه البته با توجه به ايماني كه هر فردي دارد و درجات مختلف ايمان، بيان عواطف و احساسات هم مختلف است، گاهي فقط با اندوهناك شدن، گاهي با جزع فزع فراوان، گاهي هم با بيهوش شدن، گريبان چاك كردن و حتي مرگ همراه است. در اين راستا اين نيروي ايمان است كه به او آرامش و اميد مي دهد. «الا بذكر الله تطمئن القلوب»[40]
از اين رو دستورات اسلام در راستاي تقويت ايمان و نيروي عقيده دور مي زند و راه مبارزه با پيشامدهاي ناگوار را نشان داده و همواره به صبر و شيكبايي در برابر ناملايمات فرا مي خواند. كه اين مسأله در سوره «عصر» به وضوح ديده مي شود. با بينش، امتحان و آزمايش، زندگي و ناملايمات آن را جهت داده و به صابران رحمت و مغفرت و صلوات الهي را بشارت و نويد مي دهد. با نگاهي گذرا به روايات معصومين اين نكته به خوبي به دست مي آيد كه جزع و فزع و اظهار سخنان بيهوده و باطل در هنگام مصيبت، اجر انسان را از بين مي برد. از اين رو در روايات به صبر توصيه شده است.
اما اين اسلام كه هميشه واقعيت ها را در نظر داشته و احساسات و عواطف انسان ها را مي داند، همواره با دستورات سازنده خويش به جاي پرداختن به نفي واقعيت ها و عواطف و احساسات، رفتارها و گريه ها را در راستاي بهره گيري صحيح و تقويت اراده و ايمان، جهت دهي كرده است و گذشته از جلوگيري از رفتارها و مراسم نامناسب و ناشايسته دوران جاهليت، راه هاي مورد تأييد اصول و مباني دين و فرد را نشان مي دهد.[41]
چنان كه يكي از دستورات اسلام اين است كه پس از مرگ مسلماني، ساير مسلمانان جمع شده و با بازماندگان تسليت و تعزيت دهند و در آن مجالس براي از دست رفتگان از درگاه خداوند متعال درخواست آمرزش نموده و قرآن تلاوت كنند و بازماندگان را به صبر و استقامت توصيه نمايند و در اين باره روايات فراواني از معصومين نقل شده است.[42]
بديهي است كه برگزاري مجالس عزا، افزون بر احترام به گذشتگان موجب دلگرمي و تشفي بازماندگان مي شود و روشن است كه هيچ يك از انواع عزاداري با صبر ناسازگاري ندارد، بلكه در راستاي تقويت روحيه مسلمانان كه با ابراز صبر به دست مي آيد صورت مي گيرد و هيچ نوع از انواع عزاداري كه بيان شده هيچگونه تنافي با آيات و روايات ندارد.
بدعت يعني چيزي كه جزو دين نيست و بدون هيچ دليل به صورت جزئي از دين درآمده است. در مورد مسأله عزاداري، در منابع شيعي و سني، هيچ روايتي دال بر بدعت بودن نيست. تنها مطلب انجام رفتارها و اعمال و سخنان است كه بايد به عنوان آفات عزاداري ياد نمود. نه اينكه اساس آن را انكار كرد.
حال سؤال اينجاست كه اگر برادران اهل سنت بگويند بدعت است و براي ما ثابت نيست كه هست يا نه؟ چه كنيم؟
بايد گفت طبق نظر اهل سنت بدعت دو گونه است از جمله بدعت حسن و پسنديده و بدعت قبيح و زشت. از نظر آنها نماز ترويح كه بدون هيچ دليلي شرعي، توسط خليفه دوم به جماعت بنا گذارده شده بدعت پسنديده است و مسائل ديگر.
حال طبق همين نظر در حادثه عاشورا و هم چنين برپايي مجالس عزا، سه گونه موضع مي توان گرفت:
1- ساكت و بي تفاوت بود؛ 2- جشن گرفت و در آن ايام به شادماني پرداخت؛ 3- به برگزاري مجالس، اجتماعات و مرثيه سرايي مناسب همراه با پرداختن به علل، انگيزه ها و آثار و فوايد آن با گريستن در مصايب آنان شريك شد. بدون ترديد، راه سوم از نظر عقلا صحيح ترين خواهد بود، زيرا جشن اگر براي آن باشد كه كشته شده اند خلاف شرع است و موجب بغض و كينه اهل بيت است، اگر براي آن باشد كه ستمگران رسوا شده اند باز هم مفاسدي را در بردارد. هم چون مسيحيان كه در روز به صليب كشيدن مسيح جشن مي گيرند كه آثار منفي آن را در جامعه مسيحيت به چشم مي بينيم. اما عزاداري هايي كه توسط مسلمانان در ايام شهادت ها برگزار مي شود نه تنها مفاسد اخلاقي ندارد بلكه بالعكس، موجب رشد و كمال اخلاقي مي شود.[43]
البته به دور از تمام اين موارد، در بحث هاي گذشته به طور كامل به اين مسأله پرداختيم و ريشه عزاداري و اينكه در قرآن به آن اشاره شده و اهل بيت به آن تشويق كرده اند پرداختيم و سابقه اين سنت عظيم را از همان اهل بيت يافتيم پس براي ما مسلم است كه اين يك بدعت نيست.
روحيه بسياري از مردم با مسائل اقتصادي و مادي بيشتر سازگار است و مردم حوادث را براساس منافع يا ضررهاي اقتصادي مي سنجند. در مورد عاشورا شايد عده اي بگويند: «دو ماه بايد توليد كم شود، وقت اشخاص گرفته شود و ضرر اقتصادي دربرداشته باشد، چرا با مجالس متعدد، مثل كنفرانس، كنگره، همايش و نگاه كردن اين مراسم، عاشورا را زنده نگه نداريم؟»
در مورد شخصيت سيد الشهداء تشكيل ميزگرد و كنفرانس و غيره لازم است و البته انجام هم مي شود اما آيا براي بهره برداري از حادثه عاشورا اين مراسم كافي است؟ يا اين كه امور ديگري نيز لازم است؟!
هنگامي كه در رفتارهاي خود دقت مي كنيم مي يابيم كه در رفتارهاي ما دو دسته از عوامل نقش اساسي ايفا مي كنند، يك دسته، عوامل شناختي، كه موجب مي شود انسان مطلبي را بفهمد و بپذيرد كه اين كار از طريق استدلال عقلي يا تجربي و يا راه هاي ديگر صورت مي گيرد. قطعا شناخت در رفتار ما، تأثير گذار است اما كافي نيست.
عامل ديگر، انگيزه ها، احساسات، عواطف، تمايلات، گرايشها، ميلها و غرايز مي باشد. اينها سلسله اي از عوامل دروني و رواني اند كه در رفتار ما تأثير گذارند. هرگاه به رفتار خود چه در زندگي فردي، چه اجتماعي و چه سياسي و... نظري بكنيد، درمي يابيد كه عامل اصلي كه شما را به آن رفتار وادار كرده همين عوامل تحريك كننده و برانگيزاننده است.
شهيد مطهري فرمودند: «در مورد حركت خودرو دو عامل وجود دارد عامل مكانيكي كه خودرو را به حركت درمي آورد و چراغ كه سبب مي شود خودرو در داخل پرتگاه و گودال نرود و آسيب نبيند.» انسان هم براي رفتار صحيح به يك عامل دروني و نيز عامل شناختي احتياج دارد.
عامل دروني ما را به سوي كار مي انگيزاند و به طرف انجام كار سوق مي دهد. اين گونه عوامل، انگيزه هاي رواني هستند. اگر انسان بداند كه فلان غذا مفيد و خوشمزه است تا اشتها نداشته باشد يا اشتهاي او تحريك نشود هرگز به سراغ غذا نمي رود. اگر كسي اشتهاي او بر اثر بيماري، از بين برود ميل به غذا را هم از دست مي دهد.
در مورد مسائل اجتماعي هم همين امر صورت مي گيرد هرچه قدر هم كه فرد بداند فلان حركت اجتماعي خوب و مفيد است تا انگيزه اي براي انجام آن حركت نداشته باشد حركت انجام نمي دهد.[44]
هنگامي كه ما به كاري مشابه با كار امام (عليه السلام) و به پيمودن آن راه واداشته مي شويم كه در ما انگيزه اي ايجاد شود و براساس آن ما هم ميل داشته باشيم آن كار را انجام دهيم. خود شناخت اين ميل را ايجاد نمي كند بلكه بايد عواطف ما تحريك شود و احساسات ما برانگيخته شود. پس ما هم به جلسات بحث و گفتگو و هم به عزاداري عملي نياز داريم.
هنگامي كه صحنه اي بازسازي مي شود و انسان از نزديك به آن صحنه مي نگرد، اين مشاهده با هنگامي كه انسان بشنود چنين جرياني واقع شده، بسيار تفاوت دارد.
وقتي انسان حالت رقت آور مريضي و يا حالت طفل يتيمي را ديد، اثري در روح او ايجاد مي شود كه هرگز دانستني ها چنين اثري را نمي تواند داشته باشد شما مكرراً حوادث عاشورا را شنيده ايد و در ذهن شما جاي گرفته، اما آيا اين دانسته ها اشك شما را جاري مي كند. وقتي در مجالس شركت مي كنيد و مرثيه خوان، مرثيه خواني مي كند، آنگاه بي اختيار اشك شما جاري مي شود. اين شيوه در تحريك احساسات شما نقش بسزايي دارد.
هر اندازه اينها در برانگيخته شدن عواطف و احساسات ما مؤثرتر باشد حادثه عاشورا در زندگي ما مؤثرتر خواهد بود.
بنابراين صرف بحث و بررسي عالمانه واقعه عاشورا نمي تواند نقش عزاداري را ايفا كند. بايد صحنه هايي در عاشورا به وجود آيد كه احساسات مردم را تحريك كند. همين كه صبح از خانه بيرون مي آيند مي بينند شهر سياه پوش است، پرچم هاي سياه نصب شده است، خود اين تغيير حالتها، دل ها را تكان مي دهد. گرچه مردم مي دانند فردا محرم است. اما ديدن، اثري در دل مي گذارد كه دانستن، آن اثر را، نمي گذارد.[45]
همانگونه كه سرشت انسان فقط از شناخت ساخته نشده است، از عواطف و احساسات مثبت هم تشكيل نشده است. آدميزاد هم احساسات مثبت و هم احساسات منفي دارد. اين طبيعت انسان است كه در مواردي بايد رقت قلب پيدا كند و در اثر آن گريه كند و گاهي شادي كند.
خداوند در ما محبت آفريده تا نسبت به كساني كه به ما خدمت مي كند به ابراز علاقه و محبت بپردازيم.
علاوه بر آن در انسان، نقطه مقابل محبت، به نام بغض و دشمني قرار داده است. همان گونه كه فطرت انسان بر اين است كه كسي را كه به او خدمت مي كند دوست بدارد، فطرتش نيز بر اين است كه كسي را كه به او ضرر مي زند دشمن بدارد. قرآن مي فرمايد: «ان الشيطان لكم عدوا فاتخذوه عدواً»[46] ؛ «شيطان، دشمن شماست شما هم با او دشمني كنيد.»
اين فطرت انساني است و عامل تكامل و سعادت انساني است. اگر «دشمني» با دشمنان خدا نباشد به تدريج رفتار انسان با آن دوستانه مي شود. و حرف هايشان را قبول مي كند و شيطان ديگري مثل آنها مي شود. اگر كساني اين نصيحت را گوش نكردند بايد بدانند كه عاقبت به آنها ملحق خواهند شد. «ان الله جامع الكافرين و المنافقين في جهنم جميعا»[47]؛ سرانجام كساني كه نسبت به استهزاء كنندگان دين محبت مي ورزند و به آنها روي خوش نشان مي دهند، اين است كه تدريجاً حرف هاي استهزاء كنندگان بر آن ها اثر مي گذارد، وقتي حرف هايشان اثر كرد، در دلهايشان شك به وجود مي آيد و اگر شك ايجاد شد؛ اظهار ايمان كردن نفاق مي شود.
به عبارت ديگر دشمني كردن با دشمنان، سيستمي دفاعي در مقابل ضررها ايجاد مي كند.
موجودات زنده قوه دافعه دارند. چيزهايي كه براي بدن مضر است بايد بيرن ريخت. در روح انسان هم بايد، چنين استعدادي وجود داشته باشد، بايد يك عامل جاذبه رواني داشته باشيم تا از كساني كه براي ما مفيد هستند خوشمان بيايد، دوستشان بداريم و به آنها نزديك شويم و در مقابل بايد عملاً با كساني كه براي سرنوشت جامعه مضر هستند دشمني كرد.
اينكه ما نسبت به دشمنان اسلام و شيطان بزرگ اينقدر كينه داريم، و اجازه نمي دهيم شعار مرگ بر آمريكا حذف شود، تأسي به حضرت ابراهيم است. قرآن مي فرمايد: «شما بايد از ابراهيم ياد بگيريد و صريحا بگوييد «مرگ بر دشمن اسلام» و عداوت و دشمني خود را نسبت به دشمنان اعلام كنيد.»[48]
در فروع دين، تولي و تبري است يعني بايد دوستان خود را دوست بدارند و با دشمنان خدا دشمني كنند. تنها دوستي كافي نيست اگر دشمني نباشد، دوستي هم از بين مي رود. اما در مورد دشمنان غدّار، كينه توز و قسم خورده، خداوند مي فرمايد: «و لن ترضي عنك اليهود و لاالنصاري حتي تتبع ملتهم»[49]
تا دست از انقلابتان برنداريد، آمريكا از شما راضي نخواهد شد. هر روز لازم است تأمل كنيم كه آشتي با چنين كساني يعني چه؟ بايد با نهايت غضب، خشونت، تندي و عبوسي با اينها برخورد كرد. بايد مرگ را بر سر اينها باريد. چون آنها جز به مرگ ما راضي نيستند نه تنها به مرگ بدن ما، بلكه تنها به مرگ روح ما و به مرگ دين ما راضي مي شوند.[50]
دشمني خود نمونه بارزي از محبت به اهل بيت (عليهم السلام) است. همان طور كه اگر در جنگي، فردي در گروه مسلمانان با دشمنان مي جنگد و در پي هلاكت آنان، شهيد محسوب مي شود و داراي اجر و قرب الهي مي گردد؛ كسي هم كه به لعن و نفرين دشمنان بپردازد، خود نمونه جهادي ظاهري و به زبان خواهد بود و حد توانايي هر فردي با فرد ديگر در دفاع از دين و مذهب فرق مي كند.
گاهي سكوت، نشانه موافقت با مطلبي مي شود، پس اعتراض خود نمونه اي از مخالفت است چه بهتر كه اين اعتراض، با آرزوي دوري از رحمت الهي براي ايشان باشد.
1. سوره نساء، آيه 148.
2. سوره مائده، آيه 55.
3. ر.ك: حسين رجبي، پاسخ به شبهات عزاداري، صص 39-38.
4. سوره شوري، آيه 23.
5. ر.ك: حسين رجبي، پاسخ به شبهات عزاداري، ص 40-39.
6. سوره حج، آيه32.
7. ر.ك: حسين رجبي، پاسخ به شبهات عزاداري، ص43.
8. سوره يوسف، آيه 84.
9. سوره يوسف، آيه 85.
10. رك: حسين رجبي، پاسخ به شبهات عزاداري، ص44-43.
11. علي بن شهرآشوب، مناقب آل ابيطالب، قم، انتشارات علامه، ج4، ص 179.
12. ر.ك: حسين رجبي، پاسخ به شبهات عزاداري، ص45.
13. شيخ حر عاملي، وسايل الشيعه، بيروت، دار الاحياء التراث العربي، ج2، ص 924.
14. همان، ص 90.
15. محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، بيروت، مؤسسه الوفاء، 1403ق، ج44، ص 280.
16. محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج44، ص 280.
17. همان، ص 293.
18. همان، ص 278.
19. شيخ حر عاملي، وسايل الشيعه، ج2، ص 915.
20. همان .
21. همان .
22. سوره بقره، آيه 156.
23. ر.ك: حسين رجبي، پاسخ به شبهات عزاداري، ص 100.
24. ر.ك: همان، ص 123.
25. همان، ص 124، رك: تاريخ دمشق، ص 209.
26. همان، ص 127، رك: عماد الدين ادريس قرشي، عيون الاخبار و فنون الآثار، ص 109.
27. سيد بن طاووس، لهوف، نجف، مكتب الحيدريه، 1385، ص 820.
28. ر.ك: حسين رجبي، پاسخ به شبهات عزاداري، ص69.
29. همان، ص 77-73.
30. ر.ك: حسين رجبي، پاسخ به شبهات عزاداري، ص 149؛ رك: مولانا شيخ نظام و جماعة من علماء الهند، فتاواي الهنديه في مذهب الامام ابي حنيفه، ج1، ص 162.
31. رك: حسين رجبي، پاسخ به شبهات عزاداري، ص 150.
32. همان .
33. همان.
34. حسين رجبي، پاسخ به شبهات عزاداري، ص 151.
35. همان .
36. همان، ص 152 .
37. CD پرسمان، نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه ها مركز فرهنگي، 1373، لغت عزاداري.
38. ر.ك: حسين رجبي، پاسخ به شبهات عزاداري، صص 162-160.
39. CD پرسمان، نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه ها مركز فرهنگي، 1373.
40. سوره رعد، آيه 28 .
41. ر.ك: حسين رجبي، پاسخ به شبهات عزاداري، صص32-29.
42. حر عاملي، وسايل شيعه، ج2، ص 871.
43. ر.ك: حسين رجبي، پاسخ به شبهات عزاداري، صص 164-163.
44. ر.ك: محمد تقي مصباح يزدي، آذرخشي ديگر از آسمان كربلا، قم، انتشارات مؤسسه آموزشي پژوهشي امام خميني، 1380، چاپ پنجم، صص22-15.
45. ر.ك: محمد تقي مصباح يزدي، آذرخشي ديگر از آسمان كربلا، صص 22-15.
46. سوره فاطر، آيه 6.
47. سوره نساء، آيه 140.
48. ر.ك: محمد تقي مصباح يزدي، آذرخشي ديگر از آسمان كربلا، ص 23.
49. سوره بقره، آيه 120.
50. ر.ك: محمد تقي مصباح يزدي، آذرخشي ديگر از آسمان كربلا، ص 23.